آهسته گفت خدانگهدارت و در را بست و رفت . . . آدم ها چه راحت مسئولیت خود را به گردن " خدا " می اندازند . . .!!!مشکل از تو نبود ! از من بود ! با کسی حرف میزدم که سمعک هایش را پیش دیگری جا گذاشته بود . . .بر که نمیگردم هیچ ! عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم که لم ندهی روی مبل های راحتیبا خاطره هایم قدم بزنی . . .!!یاد آور سوره ی توبه ای برایم...بی بسم الله آمدی و به توبه کردنم انداختی . . .این روزها شیر هم حاضره با دمش بازی کنن اما با دلش نه . . . !!!چه کسی میتواند پاسخ اشک های مرا بدهد ؟؟ آن غریبه ای که در دلت جای مرا گرفته ؟!!!!!!!! (از خودم!)خــــــــــدایا ! آهی هستم که عاشق یک لبخند شده ام ... چه کنم ؟دلمان که میگیرد ، تاوان لحظاتی است که دل میبندیم . . .خدایا میوه ی کدام باغت را گاز بزنم که از زمین رانده شوم ... ؟چه سخت است دلتنگ قاصدک بودن در مسیری که هیچ بادی در آن نمی وزد . . . !!زندگی رقص واژگان است...یکی به جرم تفاوت تنهاست و یکی به جرم تنهایی متفاوت . . . !!!