of zahra |
تنها امید من که نا امیده
امید من دوباره ته کشیدهلحظه به لحظه فکر نا امیدی
این لحظات امونمو بریده
اون که میگفت با دستای دل من
ازقفس بی کسی آزاد شد
چی شد که با گریه ی من شاد شد؟
با شبنم اشک من آباد شد؟
کاش قلبم درد پنهانی نداشت
چهره ام هرگز پریشانی نداشت
کاش می شد دفتر تقدیر عشق
حرفی از یک روز بارانی نداشت
کاش می شد راه سخت عشق را
بی خطر پیمود و قربانی نداشت
مطمئن باش و برو ضربه ات کاری بود
دل من سخت شکست
و چه زشت به من و سادگیم خندیدی
به من و عشقی پاک که پر از یاد تو بود
و خیالم میگفت
تا ابد مال تو بود
تو برو
Z
نغمه خاطر نواز مرغ شب
کاروان ماه را همراه بود
نیمه شب ها ، آسمان را عالمی است
آه اگر این آسمان بی ماه بود!
*****
رازهای خفته در آفاق دور
در سکوت نیمه شب جان می گرفت
پر به سوی آسمان ها می گشود
دامن ماه درخشان می گرفت
*****
خوش تر از شب های مهتاب بهار
عالمی دیگر کجا دارد خدا ؟
عالم عشق و امید و آرزوست
عالم تنهایی و اندیشه ها
*****
اشک حسرت چهره ام را می گداخت
دیگر از غم طاقت و تابم نبود
زانکه در این کوره راه زندگی
آسمانم بود و مهتابم نبود !
*****
پرده جانکاه ظلمت را بسوز !
ای دل من شعله آهت کجاست ؟
جانم از این تیرگی به لب رسید
آسمان عمر من ! ماهت کجاست؟