-
غم
شنبه 28 آبان 1390 02:33
وقتی به دنیا آمدم صدایی در گوشم طنین انداخت و گفت : تا آخرین لحظه عمرت با تو خواهم ماند گفتم تو کیستی ؟؟؟ گفت: غم خیال کردم غم عروسکی است که میتوان با آن بازی کرد و حال که فکر میکنم میبینم خود عروسکی هستم
-
صمیمیت احساس
شنبه 28 آبان 1390 02:27
ای صمیمیت احساس توی دستای تو پر پر به چه جرمی سوزوندی ریشه ی عشقمو آخر کاشکی عهدای قدیمی مونو تو نمی بردی ز خاطر کاش واسه شعر محبت میشد احساس تو شاعر ساده دل بودن و موندن عهد بین ما دو تا بود توی این سینه ی خون دلی بود که پر از مهر و وفا بود غنچه ی حرف نگفته رو لبام خشکیدو پژمرد حالا نقش آرزوهام میشه بی اسم تو نابود...
-
شهر عشق
شنبه 28 آبان 1390 02:22
همیشه با تومی مانم اگر با شی اگر عاشق و مرد خط باشی و کاری می کند با تو تب این عشق که از عاشق ترین ها سر باشی و من تصویر خود را در تو می بینم که آن آئینه هم آیئنه تو باشی دل من در تب عشق توخواهد سوخت اگر مانند آتش شعله ور باشی مبادا روزی از تو بی خبر یاشم و یا از حال و روزم بی خبر باشی رفیق غربت من ای تمام امید من...
-
کاش معشوق ز عاشق طلب جان می کرد
شنبه 28 آبان 1390 02:19
حتی خود تولد آغاز راه مرگه وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم وقتی که دیگر رفت من به انتظار آمدنش نشستم وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد من او را دوست داشتم وقتی که او تمام کرد من شروع کردم وقتی که او تمام شد من آغاز شدم و چه سخت است تنها متولد شدن مثل تنها زندگی کردن مثل تنها مردن .
-
غم یار
شنبه 28 آبان 1390 02:18
ای مرحم دل زار من غم دلم را فقط به تو می گویم که دل دار منی؟ چون در غم و شادی من تو یار منی؟ وجز گل روی تو یاری را در دو جهان ندارم به چه کسی گویم که تو سر چشمه آزار منی؟ من به جز تو به درد دل کسی روی نیاورم چون تو یار و مدد کار منی؟ من بهشت نمی خواهم تو بهشت دنیای منی؟ عاشقم و سوخته دل که تو طبیب و دلدار منی؟ ای...
-
چرا شب ها نمی ذاری بخوابم؟
شنبه 28 آبان 1390 02:15
نمی دونم چرا دیشب دوباره به خواب ناز من پا گذاشتی شتابون اومدی اون نیمهء شب سرشک غم تو چشمام جا گذاشتی.اگه یادت باشه خودت می خواستی که هر چی بود میون ما تموم شه تو رفتی و برات فرقی نمی کرد که خواب خوش به چشمونم حروم شه اگه حرفی واسه گفتن نداری چرا شبها نمی ذاری بخوابم تو که با من سر یاری نداری چرا هر نیمه شب می آیی...
-
هدف
شنبه 28 آبان 1390 02:13
همیشه یک سوال برام نا مفهوم بوده هدف ما از زندگی چیه؟ برای چی داریم زندگی می کنیم؟ از زندگی چی می خواحیم؟ هرکس متوجه شد از زندگی چی می خواد به من هم بگه
-
لیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی ، من
شنبه 28 آبان 1390 02:09
لیــــــــــــــــــــــــــــــــلی ، کسی که ... مرا در تنش غسل تعمید داد به من اسم شب ، اسم خورشید داد برای تمام نفس های من شعر گفت مرا از ته خاک بیدار کرد مرا شست وشو داد، آغاز کرد مرا خط به خط خواند ، تکرار کرد حالا فــــــــــــریاد می زنم ..... لیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی...
-
هیچکی نیست زخمامو مرحم بذاره؟؟؟
شنبه 28 آبان 1390 02:05
هیچکی نیست زخمامو مرحم بذاره؟؟؟ آخ خــــــــــــــدا جـــون ... آخر این سفر کجاست؟ کی همسفرم می شه؟ ... عشق عشق می آفریند ......... عشق زندگی می بخشد .............. زندگی رنج به همراه دارد ..................... رنج دلشوره می آفریند ........................... دلشوره جرات می بخشد ................................ جرات...
-
گاهی وقتها
شنبه 28 آبان 1390 02:03
گاهی وقتها آدم مجبوره دلش به کسی یا چیزی خوش باشه گاهی وقتها آدم مجبوره دلش به کسی خوش باشه گاهی وقتها آدم مجبوره بادلش خوش باشه گاهی وقتها آدم مجبوره خوش باشه گاهی وقتها آدم مجبوره باشه گاهی وقتها مجبوره باشه گاهی چیزی نیست که باشه می دونی یه چیزی می خواد که وقتی این گاهی هم نباشه باشه و...
-
رد پا
شنبه 28 آبان 1390 01:58
روزی اگر به سراغ من آمد به او بگو من خوب می شناختمش نامت چو آوازی همِشه بر لب او بود حتی زمان مرگ آن لحظه های پر ز درد و غم و غروب آن بیقرار عشق چشم انتظار دیدن رویت نشسته بود روزی اگر سراغ من آمد به او بگو شب در میان تاریکی در نور ماهتاب هر روز در درخشش خورشید تابناک هر لحظه در برابر آیینه ی زمان آن دختر سکوت در...
-
بوسه
شنبه 28 آبان 1390 01:50
بوسه یعنی وصل شیرین دولب بوسه یعنی عشق در اعماق شب . بوسه یعنی مستی از مشروب عشق . بوسه یعنی آتش و گرمای تب . بوسه یعنی لذت از دلدادگی . لذت از شب لذت از دیوانگی . بوسه یعنی حس خوبه طعم عشق طعمه شیرینی به رنگ سادگی . بوسه آغازی برای ما شدن . لحظه ای با دلبری تنها شدن . بوسه آتش میزند بر جسم و جان بوسه یعنی عشق من ، با...
-
خیلی سخته
شنبه 28 آبان 1390 01:48
خیلی سخته بعد چند سال بفهمی دوست داشتنش دروغ بوده ولی بازم بهت بگه دوستت دارم . خیلی سخته وقتی که می خوابی طعم واقعی مرگ رو بچشی ولی صبح که چشمات رو باز می کنی ببینی نمردی و بازم یه روز دیگه رو باید با خاطره هاش شروع کنی ولی اون دیگه پیشت نیست ..... ولی انگار هر لحظه کنارته و تو پیشش بودی ولی اون تورو هیچ وقت ندیده...
-
درد دل
شنبه 28 آبان 1390 01:44
بر سر سنگ مزارم بنویس زیر این سنگ جوانی خفته است با هزاران ای کاش و دو چندان افسوس که به هر لحظه عمرش گفته ست
-
عزیز مهربونم
شنبه 28 آبان 1390 01:40
همه ی وجودم پر شده از فریاد بی صدایی به کی بگم این درد بی همزبونی من چه غریبم توی این شبهای بی قراری تو خلوت خودم با سکوت و سیاهی همنشینم هر شبی چه لذتی داشت اون لحظه های کنار هم بودن چی شد که خط جدایی زدن به بخت تو و من عزیز مهربونم نمی دونی که بی تو چه سردم من شب و روز غصه و غم شدن همدم من ازم نپرس چرا اینجوریه حالم...
-
به نام کلام دروغین عشق
شنبه 28 آبان 1390 01:35
چند وقتی بود که میخواستم برای تو درد این فلبی را که شکستی و رفتی بنویسم اما تا میخواستم بنویسم قطره های اشکم بر روی کاغذ میریخت و نمی توانستم آنچه را که میخواهم بر روی صفحه کاغذ خیس بنویسم.حالا دیگر یک قطره اشک نیز در چشمانم نمانده و همان قلب شکسته ام تنها یادگار از عشقت به جا مانده قلبی که یک عالمه درد دارد ، دردی که...
-
چقدر دوست داشتم...
جمعه 27 آبان 1390 23:15
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید چرا نگاه هایت انقدر غمگین است ؟ چرا لبخندهایت انقدر بی رنگ است ؟ اما افسوس … هیچ کس نبود همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره . اری با تو هستم .. با تویی که از کنارم گذشتی… و حتی یک بار هم نپرسیدی چرا چشم هایت همیشه بارانی است !!!
-
تنها یادگاریت...
جمعه 27 آبان 1390 23:14
چند وقتی بود که میخواستم برای تو درد این فلبی را که شکستی و رفتی بنویسم اما تا میخواستم بنویسم قطره های اشکم بر روی کاغذ میریخت و نمی توانستم آنچه را که میخواهم بر روی صفحه کاغذ خیس بنویسم.حالا دیگر یک قطره اشک نیز در چشمانم نمانده و همان قلب شکسته ام تنها یادگار از عشقت به جا مانده قلبی که یک عالمه درد دارد ، دردی که...
-
به تو نرسیدم اما...
جمعه 27 آبان 1390 23:13
به تو نرسیدم اما خیلی چیزا رو یاد گرفتم .... یاد گرفتم به خاطر کسی که دوستش دارم باید دوروغ نگم یاد گرفتم هیچکس ارزش شکوندن غرورم رو نداره یاد گرفتم توی زندگیم برای اون که بفهمم چقدر دوستم داره هر روز به یه بهانه دلشو بشکنم یاد گرفتم گریه هیچکس و باور نکنم یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم .
-
منو ببخش اگه تورو سپردمت به دیگری
جمعه 27 آبان 1390 23:11
منو ببخش اگه تورو سپردمت به دیگری اگه که بد کردی و من بخشیدمت به سادگی منو ببخش اگه هنوز دلتنگم از ندیدنت اگه که خالی از غرور می خوام که باز ببینمت وقتی تو قاب پنجره اونو کنارت می بینم می بینم دوست داره ببین چه اروم می میرم وقتی بهت فکر میکنم یهو می شی همه کسم پنجره بازه ولی من انگار توی قفسم ببخش اگه شکستم و دلگیر...
-
دلمو ندیدی
جمعه 27 آبان 1390 23:09
دلمو ندیدی دلمو همین جاها گذاشته بودم ندیدی؟ توی چشمای تو جا گذاشته بودم ندیدی؟ دل من کوچیک بود اما یه عالم پرنده داشت واسه گنجشکا رو شونه ی زمین دونه می کاشت با تموم سادگیش زیر بارون قدم می زد پاییزو قرق می کرد و دنیا رو به هم می زد آرزو داشت آدما آسمونو رها کنن یه بارم خدا رو تو قلب زمین پیدا کنن یه نفر پیدا بشه قفل...
-
روزی اگر...
جمعه 27 آبان 1390 23:07
روزی اگر به سراغ من آمد به او بگو من خوب می شناختمش نامت چو آوازی همِشه بر لب او بود حتی زمان مرگ آن لحظه های پر ز درد و غم و غروب آن بیقرار عشق چشم انتظار دیدن رویت نشسته بود روزی اگر سراغ من آمد به او بگو شب در میان تاریکی در نور ماهتاب هر روز در درخشش خورشید تابناک هر لحظه در برابر آیینه ی زمان آن دختر سکوت در...
-
دل ریخته
جمعه 27 آبان 1390 21:57
روز پاییزی میلاد تو در یادم هست روز خاکستری سرد سفر یادت نیست ناله ی ناخوش از شاخه جدا ماندن من در شب آخر پرواز خطر یادت نیست تلخی فاصله ها نیز به یادت مانده ست نیزه بر باد نشسته ست و سپر یادت نیست یادم هست یادت نیست ... خواب روزانه اگر در خور تعبیر نبود پس چرا گشت شبانه ، دربدر یادت نیست من به خط و خبری از تو قناعت...
-
برای نازنین مادرم
جمعه 27 آبان 1390 21:55
من نبودم و تو بودی ، بود شدم و تو تمام بودنت را به پایم ریختی ، حالا سالهاست که با بودنت زندگی می کنم ، هر روز، هر لحظه، هر آن و دم به دم هستی . ... ببخش که گاهی آنقدر هستی که نمی بینمت ، ببخش تمام نادانیها و نفهمی ها و کج فهمی هایم را، اعتراض ها و درشتیهایم را ، و هر آنچه را که آزارت داد . دستانت را می بوسم و پیشانیت...
-
اینجا زمین است ؛ حوا بودن تاوان سنگینی دارد!
جمعه 27 آبان 1390 21:53
اینجا زمین است ؛ حوا بودن تاوان سنگینی دارد! ... در سرزمین من هیچ کوچه ای به نام هیچ زنی نیست و هیچ خیابانی … بن بست ها اما فقط زنها را می شناسند انگار .. در سرزمین من سهم زنها از رودخانه ها تنها پل هایی است که پشت سر آدمها خراب شده اند .. اینجا نام هیچ بیمارستانی مریم نیست تخت های زایشگاهها اما پر از مریم های درد...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 آبان 1390 21:53
اینجا زمین است ؛ حوا بودن تاوان سنگینی دارد! ... در سرزمین من هیچ کوچه ای به نام هیچ زنی نیست و هیچ خیابانی … بن بست ها اما فقط زنها را می شناسند انگار .. در سرزمین من سهم زنها از رودخانه ها تنها پل هایی است که پشت سر آدمها خراب شده اند .. اینجا نام هیچ بیمارستانی مریم نیست تخت های زایشگاهها اما پر از مریم های درد...
-
من ِ بی تو؟چه ماجرای بدی!
جمعه 27 آبان 1390 21:44
من ِ بی تو؟چه ماجرای بدی! قهر کردی و حال من بد شد شادی از قلب من فراری شد ابر شد آسمان صاف دلم سهم من بی تو بی قراری شد بی تو چون دفتری مچاله شدم درهم و برهم و پر از غصه من ِ بی تو؟چه ماجرای بدی! خسته ام، خسته ام از این قصه بی تو انگار مثل یک رودم خشک، بی آب و ماهی و خنده دستی انگار از دل تنگم لحظات قشنگ را کَنده دل...
-
...مانده
جمعه 27 آبان 1390 21:29
تا تو رفتی این دل من بی تو تنها مانده است آتشی زین کاروان رفته بر جا مانده است روزها بگذشت و من در شوق دیدارم هنوز منتظر چشمم به بازیهای فردا مانده است طاقت بار فراقت بیش از اینم مشکل است همتی کاین رهرو کوی وفا، وا مانده است روز و شبها با خیالت گفتگوها کرده ام زنده مجنون، با امید عشق لیلا مانده است شوق دیدار تو بر این...
-
می روم
جمعه 27 آبان 1390 03:54
می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست می روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــاند از هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته است راســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم...
-
قدرت اندیشه در 4 داستان کوتاه
جمعه 27 آبان 1390 03:23
از الاغ درس بگیریم * کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد. برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و زیاد زجر نکشد. مردم با سطل روی سر الاغ هر بار خاک...